اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  علم و فن آوری ایران

بازخواني بيانات مقام معظم رهبري درباره مقام معلم/

آموزش و پرورش مسئول تحويل دادنِ آدم‌هاى درس‏خوانده در همه‏ سطوح است

خبرگزاري فارس: « آموزش و پرورش مسئول تحويل دادنِ آدم‌هاى درس‏خوانده و كارامد در همه‏ سطوح است، اشتباه است اگر خيال كنيم آموزش و پرورش لزوماً مقدمه‏ دانشگاه است».

آموزش و پرورش مسئول تحويل دادنِ آدم‌هاى درس‏خوانده در همه‏ سطوح است
به گزارش خبرنگار اجتماعي باشگاه خبري فارس «توانا»، مقام معظم رهبري در تاريخ 12 ارديبشت 87 در ديدار با معلمان استان فارس بيانات ارزشمندي را ايراد فرمودند. متن اين بيانات به شرح ذيل است: روز معلم و هفته‏ معلم براى بنده در همه‏ سال‌ها يكى از روزها و هفته‏هاى پر مضمون و پر مسئوليت به حساب مى‏آيد. امسال اينجور اتفاق افتاده است كه ما در اين ديدار معلمين، در شيراز باشيم و اين توفيق را پيدا كنيم كه با شما برادران و خواهران عزيز معلمِ شيرازى و فارسى، ديدار داشته باشيم. اين اتفاق خوبى است و حقيقتاً بايد گفت كه استان شما و شهر شما در موارد بسيارى، نقش معلم را براى ديگران ايفا كرده است. كمتر عالِم برجسته‏اى را مي‌شود نشان داد كه از بركات دانشمندان شيراز و معلمان شيراز چه در فقه، چه در فلسفه، چه در ادبيات و شعر و هنر و چه در بعضى از رشته‏ها و علوم و فنون ديگر بهره‏مند نشده باشد. * مسئله‏ تعليم و تربيت، مسئله‏ زندگى‌بخشيدن و ولادت‌بخشيدن به يك مخاطب و يك انسان است روز معلم، روز شماست و به يك معنا روز همه‏ ملت ايران است؛ چون معلم، غير از هويت شخصى خود، يك هويت معلمى دارد كه متعلق به همه‏ كسانى است كه مي‌توانند از او بياموزند و فرا بگيرند. معلم، هويت جمعى دارد. ارزش معلم هم به خاطر همين هويت معلمىِ اوست كه ما بايد اقرار كنيم كه روى اين مسئله كم كار كرديم و عملاً تسليم آن فرهنگ و جوى شديم كه براى معلم غير از جنبه‏ مادى قضيه - يعنى قابليت ارزش درس به پول - ارزش ديگرى قائل نبودند. فرهنگ تمدن مادى اين است؛ معيار ارزشگذارى عبارت است از قابليت تبديل هر چيزى به پول. معلم هم به همان اندازه‏اى كه مي‌تواند مستقيم يا غيرمستقيم پول‏ساز باشد، در آن فرهنگ به همان اندازه محترم است. ما - مجموعه‏ فرهنگى ملت ايران - تسليم اين فرهنگ غلط شديم، در حالى كه در منطق اسلام، مسئله فراتر از اين حرف‌هاست. مسئله‏ تعليم و تربيت، مسئله‏ زندگى بخشيدن و ولادت بخشيدن به يك مخاطب و يك انسان است. اسلام با اين چشم نگاه مي‌كند. شما تلاش كنيد، سعى كنيد يك بخشى از زمينى را كه خشك به نظر مي‌رسد، بكاويد و از آنجا چشمه‏اى جارى شود؛ شما يك بذرى را كه خيلى ناچيز به نظر مي‌رسد، در زمين مستعدى بكاريد و آن را آبيارى كنيد، تا نهال سرسبزى از آن متولد شود؛ مسئله اين است. حالا چه قابلِ تبديل به پول باشد، چه نباشد. اسلام با اين چشم به تعليم و تربيت و به معلم نگاه مي‌كند. نه اينكه بنده بخواهم مطالبات مادى معلمين را در كشور خودمان در حال و در گذشته مورد تغافل قرار بدهم؛ نه، بحثِ اين نيست. توقعاتى هست، مطالباتى هست، اكثر هم درست است. مسئولينى هم دارد، بايد بگوييم مسئولين برسند. اين وزير محترم جديد كه بياناتشان را شنيديد، ايشان هم آنطور كه من ديدم و فهميدم، يك عنصر فعال، پيگير و پركارى هستند و اميدواريم ان‌شاءاللَّه در آن زمينه‏ها هم به وظايفى كه هست، عمل شود. من حرفم فراتر از اين است. مخاطب اين حرف هم فقط شما معلمين نيستيد؛ مخاطب اين حرف ملت ايران است؛ مجموعه‏ مردمى است كه شما دايره‏ تعليم و تربيت را براى آنها گشوده‏ايد تا آنها وارد اين دايره شوند. ارزشگذارى براى يك عملى، يك اقدامى، يك هويتى است كه به نظر ما ارزش آن، آنچنان كه بايد و شايد در دوران كنونى شناخته نيست. در گذشته، چرا. در گذشته قبل از آنى كه دست‏اندازى‏هاى فرهنگ غربى در كشور ما اينقدر توسعه پيدا كند؛ يعنى هزار و صد سال، دويست سال از بعد از اسلام كه بساط علم و تحصيل و تدريس به فراخور زمان‌هاى مختلف در كشور ما فراهم بود، چرا، معلم از لحاظ معنوى ارزش والايى داشت. روش تعليم و تربيت در حوزه‏ تعليم و تربيت اسلامى اينجورى بود كه ديده نشد كه متعلمى در مقابل معلم خود پايش را دراز كند. ماها هم اينجور بوديم، متعلمين ما هم آن ‏وقتى كه تعليم مي‌كرديم، با ما همينطور رفتار مي‌كردند. معلم در مقابل متعلم، يك حرمت و كرامت حقيقى داشت كه هنوز نشانه‏ آن در حوزه‏هاى علميه‏ ما باقى است؛ چون حوزه‏هاى علميه كمتر از روش‌هاى غربى در حوزه فرهنگ متأثر شده‏اند. بنابراين، هنوز آن شيوه‏ها در حوزه‏هاى علميه هست و معلم از يك حرمت، از يك كرامت و ارزش در نظر متعلم برخوردار است. هيبت او - هيبتى نه ناشى از ترس، ناشى از عظمت - در دل متعلم هست. حالا اين متعلم در درس اشكال هم مي‌كند. در درس‌هاى طلبگى ما، آنقدرى كه طلبه‏ شاگرد به استاد اشكال مي‌كند، در كلاس‌هاى دانشگاه‏هاى ما آنقدر معمول نيست. اجازه هم لازم نيست بگيرند كه استاد! اجازه مي‌فرمائيد. نه، معلم دارد حرف مي‌زند، استاد مشغول حرف زدن است، از آن طرف يك طلبه‏اى بنا مي‌كند اشكال كردن، استاد هم اشكال او را گوش مي‌كند. گاهى تندى هم مي‌كند؛ يعنى متعلم با جرأت، با گستاخى با معلم حرف مي‌زند بر سرِ مسئله‏ علمى؛ اما همين متعلم در مقابل اين معلم خاضع و خاشع است، دست او را مي‌بوسد، در مقابل او پايش را دراز نمي‌كند، به او «تو» نمي‌گويد. هزار و دويست، سيصد سال ما رابطه‏ معلم و متعلم را اينجورى در كشورمان پيگيرى مي‌كرديم، تا فرهنگ غربى و ارزشگذارى غربى داخل كشور ما مي‌شود. شما ببينيد در اين مدت چقدر معلم از دست شاگرد كتك خورده است! چقدر معلم در كلاس به وسيله‏ شاگرد مسخره شده! چقدر حرف درشت شنيده! چه تعداد معلم به دست شاگرد كشته شدند؛ چون معلم نمره كم داده. اين را داشتيم. حالا در كشور ما و با آن سابقه‏ تاريخى، اين معضل ضعيف بوده است. يك جاهايى بسيار شديدتر و وقيح‏تر و خشن‏تر هست؛ آنجاهايى كه مراكز فرهنگ غربى است. * امام (ره): معلمي شغل انبياست من همتم اين است كه ارزشگذارى معلم، همان ارزشگذارى اسلامى باشد. جامعه‏ ما نياز دارد كه به معلم احترام كند و معلم را تكريم كند. اگر ولى دانش‏آموز براى معلم به معناى واقعى كلمه احترام قائل شد، آن دانش‏آموز هم سر كلاس و بعد از كلاس نسبت به معلم همين احساس را خواهد داشت. ما اين را لازم داريم. اين براى شما از همه‏ امتيازات مادى بالاتر است. امام بزرگوار ما حكيم بود. امام يك حكيم به معناى قرآنى بود. حكيم يعنى آن كسى كه حقايقى را مشاهده مي‌كند كه از چشم‌هاى ديگران مغفولٌ‏عنه است؛ پوشيده است. كلمات او، كلماتى ممكن است ساده به نظر بيايد، اما هر چه مي‌شكافيد، مى‏بينيد لايه‏ها و عمق‌هاى بيشترى دارد. امام اينجورى بود. و شما نگاه كنيد به قرآن، آنجاهايى كه حكمت به كار رفته است: «ذلك ممّا اوحى اليك ربّك من الحكمة»، ببينيد اينها چه است. مى‏بينيد به حسب ظاهر توصيه‏هاى معمولى است. همين است كه ما به همديگر دائم مي‌گوئيم؛ اما هر چه مي‌شكافيد، مى‏بينيد عمقش زيادتر است. فرض كنيد احترام به پدر و مادر يكى از حكمت‌هاست. نمي‌شود براى احترام به پدر و مادر از لحاظ منافع و بركاتى كه احترام به پدر و مادر دارد، برايش آخر پيدا كرد. هرچه آدم تعمق مي‌كند در اين مسئله، مى‏بيند اين مسئله هنوز عميق‏تر است؛ حكمت اين است. امام كه يك حكيم بود، گفتند: «معلمى شغل انبياست.» اين، خيلى حرف بزرگى است. * معلم راه‌ حل را نشان مي‌دهد يك حديثى از پيغمبر اكرم (ص)- غير از آيات قرآن كه: «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» كه چند جاى قرآن تكرار شده - است كه تعليم را به پيامبر نسبت مي‌دهد. آن حديث اين است كه «انّ اللَّه لم يبعثنى معنّتا و لا متعنّتا ولكن بعثنى معلّما ميسّرا»؛ خدا من را معلم مبعوث كرده است؛ معلمِ ميسّر، يعنى آسان‏ساز. زندگى را براى متعلمين خودم با آموزش‌هاى خودم آسان مي‌سازم و كار را بر آنها آسان مي‌كنم. اين آسان‏سازى، غير از آسان‏گيرى است؛ يعنى سهل‏انگارى نيست. من معنّت و متعنّت نيستم. نه خودم را دچار پيچ و خم‌هاى دشوار زندگى مي‌كنم، نه مردم را؛ بلكه با تعليم خود، مردم را به راه راست، راه صحيح، راه آسفالته، صراط مستقيم هدايت مي‌كنم. آسان‏سازى يعنى اين. انسان گاهى به يك هدفى مي‌خواهد دست پيدا كند، راه را بلد نيست. سنگ و خاك و خاشاك و بلندى‏هاى نفسگير؛ دائم برو بالا، دائم بيا پايين، آخرش هم يا مي‌رسد، يا نمي‌رسد؛ اين تعنّت است. يك وقت نه، يك آدم آشنا و واردى همراهش مي‌رود و آن انسان وارد مي‌گويد آقا! از اينجا برو، هم راه هموار است، هم نزديك است، هم حتماً شما را به هدفت مي‌رساند. «معلّماً ميسّرا» يعنى اين. شأن معلم اين است. اين مطلب اصلى ماست. من مي‌خواهم هم به شما كه معلميد، اين را عرض كنم، تا شأن خود، قدر خود و جايگاه خود را خوب بشناسيد، هم به مردم. البته بيشتر به مردم مي‌خواهم بگويم؛ چون معلم غالباً قدر خودش را مي‌داند. معلم آگاه، معلمى كه واقعاً علم دارد و آن را به كسى مي‌دهد، مي‌فهمد چه‏كار دارد مي‌كند. يك قفل بسته‏اى است، يك كليدى دارد. معلم اين كليد را به متعلم مي‌دهد و مى‏گويد آقاجان! اين كليد را اينجورى در اين قفل مى‏اندازى. اين كار تعليم است. اين يك معادله است كه به هيچ قيمتى قابل حل نيست و راه حلش همين است. معلم راه حل را نشان مي‌دهد. در هر بخشى، معلم كارش اين است، لذا معلم - حالا با مراتب مختلف - خودش مي‌داند چه‏كار دارد مي‌كند، لكن آحاد مردم مخاطبين بيشترِ من هستند. من مي‌خواهم در جامعه‏ ما شأن تعليم و تربيت همان شأنى بشود كه اسلام قرار داده است. اينى كه نقل شده است كه فرمود: «من علّمنى حرفاً فقد صيّرنى عبداً» - البته من نمي‌دانم سند اين روايت چه هست و چگونه است و چقدر متقن است، اما حرف، حرف درستى است - همين است كه انسان با آموختنِ از كسى، در واقع يك مرحله‏اى را پشت سر مي‌گذارد كه جا دارد به خاطر آن مرحله خود را بنده و خدمتگزار آن هدايت كننده و راهنما بداند و قرار بدهد. حرف اصلى اين است. * از نظر اسلام متعلم هم بايد تكريم شود يك نكته‏ ديگرى در اينجا وجود دارد كه آن هم باز جنبه ارزشى دارد. اين را هم من عرض بكنم - اين ديگر خطاب به شما معلمين است - كه از نظر اسلام همانطور كه معلم احترام دارد و بايد تكريم شود، متعلم هم بايد تكريم شود؛ شاگرد را هم بايد تكريم كرد. به شاگرد اهانت نبايد كرد. اين يك جنبه‏ پرورشى بسيار عميقى دارد. اينجا هم يك روايتى است كه اينطور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از كسى كه فرا مي‌گيريد، تواضع كنيد و كسى هم كه از شما فرا مي‌گيرد، تواضع كنيد. «و لا تكونوا جبابرة العلماء». جبار دو نوع است: جبار سياسى، جبار علمى. جبار علمى نباشيد؛ جباران عالِم نباشيد؛ مثل فرعون. بنده اينجور استادى را در يكى از دانشگاه‏هاى كشور، سال‌ها پيش، شايد چهل سال، چهل و پنج سال قبل ديده بودم كه جورى با شاگردهايش حرف مي‌زد و تعليم مي‌داد و برخورد مي‌كرد، كه برخوردش فرعونى بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممكن است درشتى هم بكند اما درشتى غير از تحقير است؛ غير از اهانت است. شاگرد را بايد تكريم كرد. شما هر كدامى يقيناً تجربه‌هاى زيادى داريد از شاگردانى كه شما تكريمشان كرده‏ايد و اين كار جواب داده است؛ تربيتِ او را آسانتر كرده است. دشنام دادن، تحقير كردن، حتى زدن، خوب نيست - كه حالا «الضرب لتأديب» جزو حرف‌هايى است كه از قديم معروف و معمول هم بوده، بعدها نشان دادند كه نه، ضرب خوب نيست - بنده هم عقيده‏ام همين است. بايد شاگرد را مثل مومى در دست چرخاند و شكل داد؛ منتها با ملايمت. هنر معلمى اين است. اين هم يك بخش ديگر از اين قضيه‏ ارزشى در باب معلم. * ما احتياج داريم به يك كار عميق در آموزش و پرورش مسائل آموزش و پرورش، مسائل زيادى است. بنده هم در سال‌هاى گوناگون به همين مناسبتِ ديدار معلمين مطالبى را گفته‏ام و هم گاهى در ديدار شوراى عالى انقلاب فرهنگى و گاهى هم در ديدار با وزراى آموزش و پرورش نكاتى را گفته‏ام كه سلايق شخصى بنده نيست و همه‏ اينها تقريباً بدون استثنا پشتوانه‏ كار كارشناسى دارد و خود كسانى كه دست‏اندركار آموزش و پرورشند، اينها را تأييد كرده‏اند. اينها را ما مطالبه كرده‌ايم. حالا خوشبختانه ديدم كه آقاى وزير در اين گزارشى كه حالا دادند، اشاره مي‌كنند كه بعضى از اين كارها را يا شروع كرده‏اند يا پيشرفت كرده‏اند يا اقدام كرده‏اند؛ خوب است، لكن به اين اندازه‏ها نمي‌شود اكتفا كرد؛ ما احتياج داريم به يك كار عميق در آموزش و پرورش. من سال گذشته در همين ديدار با معلمين در تهران، مسئله‏ تحول عميق در آموزش و پرورش را مطرح كردم. اين تحول عميق يعنى چه؟ بارها گفته‏ام كه ما از ياد گرفتن از غربى‏ها و غير غربى‏ها و بيگانه‏ها خجالت نمي‌كشيم، امتناع نمي‌كنيم. اينى كه ما يك روش ادارى را، يك روش آموزشى را، يك دانش را، يك اختراع را از كشورهاى ديگر ياد بگيريم، هيچ خجالت نمي‌كشيم، كوتاه هم نمى‏آييم، دنبالش هم مي‌رويم؛ شاگردى مي‌كنيم. منتها دو نكته اينجا وجود دارد در كنارِ اين شاگردى كردن، كه اين دو نكته را متأسفانه در دوران استحاله‏ فرهنگى - يعنى دوران پهلوى، كه دوران پهلوى، دوران استحاله‏ فرهنگى كشور ماست - رعايت نكردند. چشمشان را بستند، آغوششان را باز كردند؛ هر كس آمد، هر چه دادند، اينها گرفتند. يكى از اين دو نكته اين است كه ما آنچه را كه مي‌گيريم، ارزيابى كنيم، ببينيم به درد ما مي‌خورد يا نه. اگر صددرصد به درد ما مي‌خورد، صددرصد قبول كنيم؛ اگر صددرصد به درد ما نمي‌خورد و مضر است، صددرصد رد مي‌كنيم. اگر بين اين دوتاست، به همان اندازه‏اى كه به درد مي‌خورد، قبول كنيم، مابقى‏اش را رد كنيم. اين نكته‏ اول. * آموزش و پرورش ما حافظه‏محور است من مثال زدم و گفتم فرق است بين آن كسى كه يك جسمى، يك ميوه‏اى، يك غذايى، يك دارويى را مى‏بيند، مي‌شناسد، مي‌خواهد با دست خود، با ميل خود آن را بگذارد در دهانش و فرو بدهد، با آن آدمى كه دست و پايش را مي‌گيرند و يك چيزى را با آمپول در بدن او تزريق مي‌كنند. اينها با هم فرق دارد. نوع اول درست است، نوع دوم غلط است. به ما نبايد تزريق كنند؛ ما بايد انتخاب كنيم. اين يك نكته كه مورد غفلت قرار گرفت. هر چه آوردند، مثل آدم‌هايى كه بى‏حس و حال و بى‏هوش افتاده‏اند و همينطور چيزى را يا در جسمشان فرو مي‌كنند يا از دهانشان به حلقشان مي‌ريزند، نباشيم. ما در دوران استحاله‏ فرهنگى منتظر مانديم كه بريزند به حلقمان. نكته‏ دوم اينكه بالاخره اين ماجراى «شاگرد، استادى» تا ابد نبايد طول بكشد. بله، ما حاضريم شاگردى كنيم پيش كسى كه بلد است آن چيزى را كه ما بلد نيستيم؛ اما ديگر تا ابد كه نبايد انسان شاگرد بماند. ما بايد خودمان استاد بشويم. اين دو نكته مورد توجه قرار نگرفت. يكى از چيزهايى كه ياد گرفتيم، مسئله‏ آموزش پرورش است. آنها شيوه‏هاى آموزش پرورشىِ خوبى داشتند و ما هم از آنها ياد گرفتيم. اينكه دبستان‌ها از مكتب‌خانه‏هاى قديم بهتر بود؛ دبستان، دبيرستان، تقسيم‏بندى‏ها، خوب بود، اينها را كه ما رد نمي‌كنيم؛ اينها مفيد است؛ اما بالاخره چقدرش، چه‏جورش، با كدام رويكردش، ما ديگر به اين توجه نكرديم و يكپارچه گرفتيم. آنها گفتند 6 كلاس اينجور باشد، 6 كلاس آنجورى باشد، ما همان را آورديم. بعد، آنها روششان را تغيير دادند، پنج كلاس و سه كلاس و فلان، ما هم اين را ياد گرفتيم، آورديم. خوب، اينكه نمي‌شود. آنها كتاب درسى با درس‌هاى مختلف داشتند، گفتند اينها را تعليم بدهيد، ما هم همينطور اين تراكم تعليمات را فرا گرفتيم. شيوه‏ سازماندهى آموزش پرورش هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا يك شيوه‏ تقليدى محض است. اين درست نيست. ما بايد نگاه كنيم ببينيم چه لازم داريم، اين شيوه‏اى كه هست، كجايش معيوب است. اين شيوه عيوبى دارد كه يكى از عيب‌هايش همين حافظه‏محورى است به جاى فكرمحورى. آموزش و پرورش ما حافظه‏محور است. بچه‏ها بايد همينطور دائم محفوظات درست كنند. به شما در بين‏الهلالين عرض كنم كه حافظه براى حفظ كردن بد نيست. حفظ كردنِ بچه‏ها، كتاب خواندنِ بچه‏ها، زياد خواندنِ بچه‏ها هيچ اشكالى ندارد؛ اين چيز خوبى است؛ چون اين معلومات مي‌ماند. البته ممكن است بعضى‏اش را هم نفهمند. ما دبستان كه مي‌رفتيم، يك دبستانى بود كه برنامه‏هايش با برنامه‏هاى متعارف در آموزش و پرورش فرق داشت. در آنجا به ما گلستان درس مي‌دادند. بعضى از عبارات و اشعار گلستان را بنده از آن‏وقت به ياد دارم. آن‏وقت كه ما گلستان را مي‌خوانديم، معنايش را نمي‌فهميديم؛ بعدها يواش يواش در طول زمان، معناى آن اشعار و آن جملات را فهميديم. اين خوب است. انسان يك چيزهائى را ممكن است درست نفهمد، لكن اين محفوظات براى فعاليت ذهن زمينه درست مي‌كند. محفوظات خوب است؛ اما حفظ‌محورى بد است كه محورِ تلاش، عبارت باشد از حفظ. محورِ تلاش بايد عبارت باشد از فكر، ولو با حفظ هم همراه باشد. خوب، اين يك عيب بزرگى است؛ اين بايد اصلاح شود. * خودتان را از صاحب‏نظرانى كه در شوراى عالى انقلاب فرهنگى يا در جاهاى ديگر هستند، مطلقاً محروم نكنيد ما اگر امروز آن را اصلاح نكنيم، چه كسى اصلاح كند؟ آن دوران استحاله‏ فرهنگى، دورانِ به قول مرحوم آل‏احمد غربزدگى، دوران حيرت در مقابل خيرگى‏هاى تمدن غربى سپرى شد. امروز آن چهره‏ براقِ شفافِ زينت‏كرده‏ آرايش غليظ به خود بسته، بواطنش براى ما و براى خيلى از مردم دنيا آشكار شده؛ زشتى‏هايش، بى‏صفتى‏هايش، بدچهرگى‏هايش روشن شده. امروز ما خيلى از چيزهايى را مي‌دانيم كه در پنجاه سال پيش نمي‌دانستيم. ملت ايران امروز با خيلى از اين حقايق آشناست. ما بايد امروز اين كار را درست كنيم. چه كسى بايد درست كند؟ متولى اصلى، آموزش و پرورش است. البته من اين را بگويم، درست است ستادى در آموزش و پرورش درست كردند، لازم هم است آموزش و پرورش به اين كار كمر ببندد، لكن - اولياى آموزش و پرورش! - اصل، كارشناسى كارشناسان است. خودتان را از صاحب‏نظرانى كه در شوراى عالى انقلاب فرهنگى يا در جاهاى ديگر هستند، مطلقاً محروم نكنيد؛ از اينها استفاده كنيد و يك كار سنجيده‏ پخته، تحويل ملت ايران و تحويل نسل‌هاى آينده بدهيد، تا به عنوان باقيات الصالحات بماند. اين يك نكته است كه به نظر من بسيار مهم است. * خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش ظرفيت خوبى در تربيت معلم دارد مسئله‏ ديگر، مسئله‏ تربيت معلم و آموزشگرِ آموزشگاه‏هاى آموزش و پرورش است، كه خيلى مهم است. اينجا هم من معتقدم - البته امروز خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش ظرفيت خوبى در تربيت معلم دارد، كه از اين ظرفيت بايد حداكثر استفاده را كرد - كه از ظرفيت‌هاى دانشگاهى هم استفاده شود. در را به بيرون نبنديد؛ از همه‏ ظرفيت‌ها استفاده شود. گاهى ممكن است يك كسى مدرك دانشگاهى هم نداشته باشد، اما خبره باشد در يك رشته‏اى، در يك كارى. ما در مشهد تعدادى از اين اهل ادب و شعر را داشتيم كه هيچ تحصيلات دانشگاهى - بلكه بعضى‏شان پائين‏تر از دانشگاهى - نداشتند، اما استاد بودند. ناصرخسروشناس، مسعود سعد سلمان‏شناس، سعدى‏شناس، حافظ‌شناس، صائب‏شناس، بهتر از خيلى از اساتيدى كه در دانشگاه تحصيل كردند در رشته‏ ادبيات! عين همين مطلب در بخشى از دانش‌هاى ديگر ممكن است وجود داشته باشد كه از اينها نبايد خود را محروم كرد. همچنانى كه من متقابلاً از آن طرف مي‌خواهم بگويم آموزش و پرورش مسئول تحويل دادنِ آدم‌هاى درس‏خوانده و كارامد در همه‏ سطوح است، اشتباه است اگر خيال كنيم آموزش و پرورش لزوماً مقدمه‏ دانشگاه است؛ نه. بعضى دنيا و آخرت خودشان را به راه يافتن به دانشگاه وصل كرده‏اند. شنيده‏ايد، جوانى كه در كنكور رد شده، فرض كنيد بلايى سر خودش آورده، يا افسردگى پيدا كرده، يا پدر و مادرش توسرى به‏اش زده‏اند! نه آقا! دانشگاه راه رشد علمى و راه رشد تحقيق است، بسيار خوب؛ اين براى كشور لازم است. شما مي‌دانيد من مروج گسترش و عمق دانش هستم و بر اين معنا اصرار دارم؛ اما اين معنايش اين نيست كه ما فروشنده‏ خوب نمي‌خواهيم، راننده‏ خوب نمي‌خواهيم، كاسب خوب نمي‌خواهيم، تكنسين خوب نمي‌خواهيم. در همه‏ سطوح كشور از زن و مرد كه لزوماً لازم نيست دانشگاه بروند؛ اما به تعليمات آموزش و پرورش نيازمندند. پس آموزش و پرورش اينجور نيست كه فقط مقدمه‏اى باشد و نيم‏خورده‏اى براى دانشگاه درست كند؛ نه. دانشگاه هم خيلى خوب است؛ دانشگاه هم لازم است؛ اما دايره‏ آموزش و پرورش خيلى وسيعتر از دانشگاه است. * بايد كارى كنيم كه عدالت محفوظ بماند همت شما بايد اين باشد كه در آموزش و پرورش كسانى را تربيت كنيد كه اينها به حد لازمى از فرزانگى و دانايى و معلومات دست پيدا كنند كه در هر جايى كه انسانى مشغول كار هست، از اين حد از دانش و فرزانگى برخوردار باشد. حالا بعضى‏ها استعداد دارند، شوق دارند، مي‌روند دانشگاه، بعضى‏ها نه، يا شوقش را ندارند، يا استعدادش را ندارند، نمي‌روند. البته اين از مقوله‏ رعايت عدالت جداست. آنجا ما بايد كارى كنيم كه عدالت محفوظ بماند؛ يعنى اگر كسى شوقش را دارد، استعدادش را هم دارد، امكان مادى ندارد، بايد كمك كنيم تا بتواند برود. اين، عدالت است؛ يعنى امكان را در اختيار همه بايد قرار داد. يك وقتى من به جوانى كه تحصيلاتش را ادامه نداده بود، بر حسب عادت گفتم: چرا تحصيلاتت را ادامه ندادى و مشغول كسب و كار شدى؟ جواب سربالائى داد؛ من يك خرده اصرار كردم - شغلى كه او داشت، شغل خوبى هم هست - با همان لهجه‏ مشهدى گفت: اين كار، تو خونِمَ. جزو خونش است؛ جزو وجودش است. بگو خيلى خوب، كسى كه فلان شغل، فروشندگى در خونش است، بگذار برود آن كار را بكند، چه لزومى دارد حتماً به دانشگاه برود. چه اصرارى بنده داشتم كه اين حتماً بايد به دانشگاه برود؟ اين، نگاهِ درست به مسئله است. * تعطيلي معاونت پرورشى، كج‏سليقگى بود مسئله‏ ديگر، مسئله‏ فعاليت‌هاى پرورشى است كه اشاره كرديم. يكى از بهترين سنت‌هائى كه در اين كشور بعد از انقلاب گذاشته شد - مرحوم شهيد باهنر كه رحمت و رضوان خدا بر او باد، پايه‏گذار اين كار بود - همين معاونت پرورشى است. آمدند به بهانه‏هايى اين را تعطيل كردند. حالا نمي‌خواهيم سوءظن‏گونه به اين مسئله نگاه كنيم، اما به‏هرحال كج‏سليقگى بود. به اين عنوان كه پرورش بايد به وسيله‏ معلمين متنوع در كلاس‌ها انجام بگيرد و نبايد جدا باشد، اين كانونى را كه مخصوص اقدام پرورشى بود، تعطيل كردند. بله، من هم عقيده‏ام همين است. من هم عقيده‏ام اين است كه شماى معلم فيزيك يا رياضيات يا هندسه يا ادبيات يا علوم اجتماعى يا هرچه، مي‌توانيد معلم دين و معلم اخلاق و پرورش‏دهنده‏ اخلاق در دانش‏آموز خودتان باشيد. گاهى يك معلم رياضى در هنگام حل يك جدول رياضى يك كلمه مي‌گويد كه آن كلمه در اعماق قلب دانش‏آموز اثر ماندگارى مي‌گذارد. * آموزشِ بدون پرورش راه به جايى نخواهد برد اين را همه‏ معلمين بايستى وظيفه‏ خودشان بدانند. و من به شما عزيزانى كه اينجا حضور داريد و به همه‏ معلم‌ها - هرچه تدريس مي‌كنيد - عرض مي‌كنم كه از اين مسئله غفلت نكنيد كه تربيت كردن هم جزو كار شماست؛ و چه بهتر كه با نفوذ معلمى، با تأثير روحىِ معلم بر متعلم - از اين امكان - استفاده كنيد و يك نقطه‏ روشن و نورانى‏اى در قلب دانش‏آموز باقى بگذاريد. يك كلمه از خدا، يك كلمه از پيغمبر، يك جمله از قيامت، يك كلمه از معنويت و سلوك الى‏اللَّه و محبت به خدا، گاهى ممكن است از شما به عنوان دبير رياضى يا دبير ادبيات يا معلم كلاس اول دبستان يا دوم دبستان صادر شود كه شخصيت اين كودك يا اين نوجوان، اين انسانى را كه مخاطب شماست، شكل مطلوب بدهد كه از صد ساعت حرف زدن در شكل‌هاى ديگر اثرش بيشتر باشد. اين به جاى خود محفوظ؛ اين وظيفه است، لكن نافى اين نيست كه ما در آموزش و پرورش يك بخشى داشته باشيم كه به طور متعهد و مسئول، نگران قضيه‏ پرورش باشد؛ چون مي‌دانيم آموزشِ بدون پرورش راه به جايى نخواهد برد، آموزشِ بدون پرورش همان بلائى را بر سر جوامع انسانى خواهد آورد كه امروز بعد از گذشت صد سال، صدوپنجاه سال يا بيشتر، جوامع غربى دارند آن را احساس مي‌كنند. اينها از آن چيزهائى است كه آثار آن ده ساله و بيست ساله ظاهر نمي‌شود؛ يكوقت چشم باز مي‌كنيد، مى‏بينيد يك نسل ضايع‏شده است و كاريش نمي‌شود كرد. يك نسل، مأيوس‏كننده است. من در اين زمينه اطلاعات زياد و آمارهاى تكان‏دهنده‌اى در اختيار دارم - حالا مجال نيست بگويم. البته گاهى در بعضى از جاها گفته‏ام - اعتراف‌هاى صريح و قاطع. خيال نشود اين حرفى است كه ما اينجا نشسته‏ايم و داريم از دور مي‌زنيم؛ نه، حرف خودِ آنهاست؛ هشدارى است كه خود آنها به خودشان مي‌دهند. اين اتفاق در غرب افتاده و اين همان سيلى است كه خانه را از بيخ و بُن ويران مي‌كند. علمِ بدون تربيت اينجور است. وقتى در يك جامعه‏اى علم پيش مي‌رود و تربيت نيست، حالا بمب اتمى‏اش به جاى خود، بى‏صفايى‏هاى گوناگون سياسى به جاى خود، دروغگويى‏هاى گوناگون به جاى خود، نفع‏طلبى‏هاى اقتصادى كارتل‌ها و تراست‌ها به جاى خود؛ آنها داستان جداگانه‏اى دارد كه آن هم ناشى از همين است. نكته‏ اساسى، ضايع شدن نسل انسانى است. بنابراين مسئله‏ امور پرورشى بسيار مهم است. حالا به صورت معاونت و سازماندهى خوب و قوى و كارآمد، نه فقط شكلى. * بايد ترتيبى داده شود كه گذراندن دوره‏ ابتدايى براى همه الزامى شود يك مسئله هم مسئله‏ سوادآموزى است كه بالاخره ما اين غائله‏ بي‌سوادى را بايستى جمع كنيم از كشور. اولاً ديده مي‌شود كه در برخى از مناطق كشور بچه‏هاى در سنين ورود به تعليم - بچه‏هاى واجب‏التعليم - به مدارس نمي‌روند، كه اين خيلى چيز خطرناكى است؛ بسيار چيز بدى است. بايد ترتيبى داده شود كه گذراندن دوره‏ ابتدائى براى همه الزامى شود. داشتن گواهينامه‏ دوره‏ ابتدايى - حداقل - يك چيز واجب و لازم شمرده شود مثل شناسنامه، مثل گواهى رانندگى؛ همه بايد اين را داشته باشند. اين خيلى نكته‏ مهمى است كه به آن بى‏توجهى مي‌شود، اين بى‏توجهى‏ها هم بعضى اوقات موجب سوءاستفاده‏هايى در بعضى از نقاط كشور شده. بچه‏ها بايد در كانال آموزش و پرورش بيايند و اين دوره را بايد در اينجا بگذرانند. بعد هر كار كنند، جداست؛ اما اين دوره بايد الزامى شود. بايد واقعاً مجموعه‏ آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزى بنشينند و يك حدى را معين كنند. حالا فرض كنيم مثلاً افراد زير سنين پنجاه سال، پنجاه‏وپنج سال يا شصت سال، اينها را يك مدتى معين كنند، بگويند تا فلان مدت - پنج سال مثلاً - مطلقاً همه بايد در سراسر كشور باسواد بشوند. حالا آنهايى كه بالاتر از اين سنين هستند، با الزامات و اهتمام كمترى به آنها پرداخته شود، نه اينكه به كلى رها شوند؛ اما مجموعه‏ كسانى كه در سنين زير پنجاه يا زير پنجاه‏وپنج سال هستند از زن و مرد، حتماً باسواد شوند، تا ما ديگر در كشور بي‌سواد به اين معنا نداشته باشيم. * نسل كنوني كشور توانايي‌هاي بي‌پاياني دارد خوب، ما عمده‏ مسائلى را كه در ذهن بود، به شما عرض كرديم. و معتقديم اين نسل كنونى كشور ما، اين نسلى كه بعضى انقلاب را درك كردند، دوران دفاع مقدس را درك كردند، بعضى فضاى آن دوران را تا حدودى احساس كردند - از آن فضا دور نشديم - اين نسل توانايى‏هاى بى‏پايانى دارد. اين نسل خيلى كارها مي‌تواند بكند. ما هنوز نفس گرم امام(ره) را پشت سر كارهامان داريم. آن اراده‏ قوى، آن عزم راسخ، آن نگاه خدايى و حكمت‏آميز به مسائل كشور و مسائل جامعه، هنوز در بين ما زنده است؛ به يك معنا امام(ره) زنده است. بيعتى كه با امام(ره) كرديم، با انقلاب كرديم، اين بيعت را بايد پاس بداريم. آن كسانى كه بيعت با امام(ره) را، بيعت با انقلاب را، بيعت با جمهورى اسلامى را مي‌شكنند، به خودشان ضرر مي‌زنند: «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللَّه فسيؤتيه اجرا عظيما». اين بيعت را ما بايد حفظ كنيم، نگه داريم. و به بركت اين بيعت نسل كنونى - كه خوشبختانه كشور ما سرشار از جوان و نشاط جوانى است - خيلى كارهاى بزرگ را مي‌توانيم انجام بدهيم. يك نمونه‏اش اين مسئله‏ انرژى هسته‏اى است كه شما ببينيد ملت ايران دنيا را متوجه خود كرده. درست است كه سياستمدارها و تبليغاتچى‏ها دشنام مي‌دهند، اما شما بدانيد ملت‌ها تحسين مي‌كنند. خود آن سياستمدارها هم در دلشان ايران را تحسين مي‌كنند. مذاكرات گوناگون را - چه در آژانس هسته‏اى، چه در بعضى از محافل سياسى - براى ما مى‏آورند، مى‏بينيم ملت ايران را به خاطر پيگيرى، به خاطر اشتياق به دانش، اصرار بر حفظ اين غرور علمى و ملى تحسين مي‌كنند و شگفت‏زده مي‌شوند. همه‏ اين گزارش‌هائى كه ما داريم، اين را نشان مي‌دهد. اين يك نمونه‏اش است. اگر بيست سال پيش در اين كشور كسى مي‌گفت كه يك روزى جوان‌هاى ايرانى خواهند توانست خودشان بدون اينكه رفته باشند جايى آموزش ديده باشند، از آموزش‌هاى پراكنده و با فعاليت و ابتكار ذهنى خودشان مي‌توانند سانتريفيوژ درست كنند و اورانيوم را در مسير غنى شدن قرار دهند و از اورانيوم انرژى برق توليد كنند، در بين هزار نفر يك نفر باور نمي‌كرد. اولين كسانى هم كه رد مي‌كردند، متخصصين و درس‏خوانده‏ها بودند. مي‌گفتند آقا! نمي‌شود؛ مگر چنين چيزى ممكن است؟! مگر كشك است؟! ملت ايران ثابت كرد كه مي‌تواند. در همه‏ زمينه‏ها اينگونه است. اين يكى بروز كرده است؛ گُل كرده است در دنيا. در همه‏ رشته‏ها اين ملت اين استعداد را دارد؛ اين شوق را هم دارد؛ اين گستاخى و شجاعت را هم دارد كه وارد اين ميدان‌ها شود. ... خوب، اينكه معلوم است، بر منكرش لعنت. خيلى از چيزهاى ديگر هم حق مسلّم شماست. معناى نوآورى كه عرض كرديم، اين است. با فكر نوآورى، در راه نوآورى، با عزم بر نوآورى جوان‌هاى ما، ملت ما، فعالان فكرى و ذهنى ما، از جمله شما جامعه‏ معلمين، بايستى پيش برويد. خدا هم ان‏شاءاللَّه كمك خواهد كرد. پروردگارا ! مدد و توفيق خودت را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! رفتار ما، نيت ما، عمل و اقدام ما را مرضى خاطر ولى‏عصر (ارواحنافداه) قرار بده. پروردگارا ! روزبه‏روز بر نشاط ملت ايران بيفزا. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏ بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار معلمان استان فارس/ 12 ارديبهشت 87 منبع: پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري انتهاي پيام/
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول